زائــر بــارانـی

زائــر بــارانـی

اشکـــــ شوری به دلـــش آمد و بی تابـــــ افتاد...
دهـــن چشم از ایـــن صحـــن و سرا آبـــــ افتاد...



۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «باب الجواد» ثبت شده است

بـاب الجـواد راه ورودی به قلـب تـوست

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ق.ظ
السـلام علیـک ایـها الرئـوف!

گـاهی دلــم یک سجاده پـر از عطـر خــدا می خواهـد،
گـاهی نوشیـدن از زمـزم سقـاخانه را ،
گـاهی دلــم دو رکـعـت نمـاز عشـق در صحـن انــقلاب می خـواهد،
گـاهی در زندگـی حرفـهــایـی هست که بـایـد دست واژه ها را گرفت و تا "بـاب الجــواد" برد،
آنگـاه اذن دخـول خـوانـد، از پشـتِ پنجـره بـاران خـورده چشــم هـا یکــ دل سیــر گنبــد طلایـی را نگـاه کـرد و بعد از آنکـه ردِ اشکــ های داغ صـورت را نـوازش داد،سلـام داد و وارد حـرم شـد...

دلــــــم چـه تقـاضـاهـا که نـدارد..


بِـکـَــ الدَخیـل ایهـا الرئـوفــــــ